شمال نیوز: احسان شریعت خبرنگار - مدتها پیش از انتخابات ریاست جمهوری بحث تغییر مسئولان سطح اول استان همچون استاندار مازندران مطرح بود، اما از روز پس از انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب دولت تدبیر و امید به عنوان دولت دوازدهم از طرف مردم، بار دیگر این موضوع در حد بسیار گسترده بر زبانها افتاد...
مدتها پیش از انتخابات ریاست جمهوری بحث تغییر مسئولان سطح اول استان همچون استاندار مازندران مطرح بود، اما از روز پس از انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب دولت تدبیر و امید به عنوان دولت دوازدهم از طرف مردم، بار دیگر این موضوع در حد بسیار گسترده بر زبانها افتاد. در اغلب استانهای کشور پس از انتخابات 29 اردیبهشت 96 روند تغییر استانداران آغاز شد، اما هنوز برخی استانها استاندار جدیدی به خود ندیدهاند. با اینکه وزیر کشور در دولت دوازدهم تغییر نکرد، اما درخواستها از جانب مردم، گروههای ذینفع سیاسی و صاحبان نفوذ در اغلب مناطق کشور موجب شد تا دولت زنگ تغییر استانداران را به صدا درآورد.
اما در مازندران گویی قصه دیگری در جریان است. حکایت مازندران تقریباً همچون همیشه حکایت جماعتی است که با هم کنار نیامده و به همین خاطر برایشان گزینههای غیربومی در نظر گرفته میشود. چند ماهی است که بحثهای فراوان در ظاهر و باطن استان درگرفته و هر شخص، گروه، جریان و جناح صاحبنفوذی در حال رایزنی برای به کرسی نشاندن نیروی خود بر مسند استانداری مازندران است.
اما آنچه در این میان مهم به نظر میرسد این است که داستان انتخاب استاندار که دیگر نخنما شده، به موضوعی با بسترهای تعصب شهری تبدیل شد. به ویژه این موضوع برای اغلب شهرهای بزرگ استان بهسان یک نوستالژی بزرگ درآمد که با بزرگترین آرزویشان یعنی انتخاب استاندار از شهرهای بزرگ هماهنگ از آب درآمد. آنها تمام آرزوهای سالیان دراز خود را در آینه انتصاب استاندار ساروی میدیدند. حال این فرد کاردان باشد یا نباشد، قدرت کار اجرایی و سیاسی داشته باشد یا نداشته باشد، اغلب جناحهای سیاسی او را بپذیرند یا نپذیرند، پیشینه پستهای مهم مدیریتی در کارنامهاش دیده شود یا نه یا اینکه برنامه مشخصی برای اداره استان در حوزههای مختلف دارد یا ندارد. به نظر می رسد برای عده ای از شهروندان معیار مهم برای معرفی استاندار، فقط تعصب شهری و منطقهای شده است و بس. البته درجهای ضعیفتر از این تعصب قومی-شهری در برخی شهرهای دیگر نیز دیده شد.
در این میان منتسب بودن به یک منطقه یا شهر به یکی از پارامترهای مهم در محور مختصات چانهزنی برای انتخاب استاندار تبدیل شد.
به گونهای که حتی دیده شد ترکیب و تقابل جناحها نیز در مقابل این پارامتر مهم رنگ باخت و گاه دو جناح رقیب بر سر یک فرد از یک شهر به اجماع رسیدند و گاه دو جناح همسو در دو شهر مختلف با هم به اجماع نرسیدند. اوضاع همچنان بسیار پیچیده است و معادله انتخاب استاندار مازندران بیشتر از آنکه با متغیرهای لیاقت، تجربه، کاردانی، تحصیلات، مدیریت و چنین پارامترهایی حل شود، براساس متغیری نه چندان مهم به نام همشهریگری در حال رقم خوردن است. چیزی که به هیچ عنوان نمیتوان آن را نادیده گرفت و متأسفانه در اغلب موارد گاه در جامعه، حتی نخبگان سیاسی و رسانهای و فکری بهویژه در مرکز استان دیده میشود. اینکه چرا چنین گرایش فکری در مرکز استان دیده می شود، جای تحلیل جداگانهای دارد. آیا مرکز استان به حق خود نرسیده و طعم محرومیت را میچشد؟ آیا دیگر شهرهای استان در زمینههای مختلف زیرساختی همچون امکانات گوناگون از مرکز استان پیش هستند؟ آیا دیگر شهرهای مازندران بیکاری کمتر، جادههای سالمتر، ساز و کار جمعآوری سامانیافته زباله ، مراکز درمانی پیشرفتهتر و تولید ثروت افزونتری دارند؟ فعلاً مجال پاسخگویی به این پرسشها نیست. در حال حاضر مهم این است که چرا نخبگان فکری مرکز استان نیز در چنین گرداب فکریای گرفتار شدهاند؟ چرا رسانههای گروهی به این نگرش جمعی نادرست دامن میزنند و قلمها مسئولیت اجتماعی خود را فراموش کرده و گرفتار گرایشهای قومی - قبیلهای شدهاند؟ یا اینکه چرا هر از گاهی برخی بزرگان به چنین تفکر نادرستی دامن میزنند و گزینهها را بر اساس شهر و دیارشان مورد ارزیابی قرار میدهند؟
هدف این نوشته به هیچ عنوان هواداری یا مخالفت با هیچ گزینهای برای تصدی استانداری مازندران نیست. مقصود نقد نگرش و اندیشهای اشتباه است که همواره مازندران را از قطار توسعه عقب انداخته است. اینکه گاه جامعه به چنین اندیشهای اعتقاد دارد حاصل کمکاری روشنفکران و نخبگان اجتماعی است که نه تنها در مسیر تنویر افکار عمومی و آگاهسازی آنان گام برنداشتند، بلکه خود در این اندیشه گرفتار شدند. اگر نیک بنگریم مازندران یک کلانشهر است و مسائل مبتلابه این استان تقریباً در سراسر استان از رامسر تا گلوگاه یکسان به نظر میرسد. برای مثال بحران بزرگ زباله که دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست، به مرز فاجعه رسیده و از غربیترین نقطه استان تا شرقیترین نقطه درگیر این بلای خودساخته هستند. سالهاست که استانداران مختلف آمدند و رفتند، اما این مشکل حل نشده و هر روز بر عمق فاجعه افزوده شد. آیا میتوان مشکل زباله ساری را دید و مشکل زباله آمل را ندید؟ بزرگترین کارشناسان استان اذعان میدارند که آخرین راهکار حل معضل زباله، ساخت کارخانهها در چند نقطه استان و تجمیع چند شهر اطراف کارخانه برای جمعآوری زباله در آن نقطه است. پس نتیجه میشود که حل این مشکل بر عهده یک شهر نبوده و مسأله کاملاً فراشهری و استانی است.
مازندران بیش از آنکه معضلات اختصاصی و بومی هر نقطه را داشته باشد، معضلات و آسیبهای بزرگ و کلانی دارد که در تمام نقاط استان به یک شکل در حال پیشروی هستند. حتی به گونهای شگفتانگیز به دلیل وابستگی زیاد شهرها و نزدیکی آنها به یکدیگر، اغلب شهرها در یکدیگر تأثیرات مستقیم دارند. برای مثال یک روند نادرست در شهری موجب ایجاد موجی شدیدتر در شهر دیگر میشود، یا یک تصمیم درست مثل اجرای یک پروژه مثبت در شهری میتواند بر شهرهای دیگر نیز تأثیر داشته باشد. به همین خاطر به هیچ عنوان نمیتوان در مازندران شهرها را جدا از یکدیگر در نظر گرفت. تمام شهرستانهای مازندران به یکدیگر مرتبط بوده و اغلب جنبههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنها با هم در ارتباط مستقیم قرار دارد. به همین دلیل است که نگرش اجتماعی باید از شهرینگری و بومیگزینی بگذرد و به کلاننگری برسد. نگاه خرد به انتخاب مدیران براساس یک قوم، بوم یا شهر هیچ دردی از مشکلات کلان استان دوا نمیکند.